۩۩☫ برطالع ربیع (طریقت)حکایتی ☫۩۩۩
معشوقه چوعهد دوستی را بشکست
با ناز وُ کرشمه دست می زد بردست
می گفت : که دیدار گذارم به الست
پنداشت که تا ابد مرا خوابی هست
آن شب که تو در کنارَمی بهروز است
بهروز که سر می شودم نو روز است
دوش ارچه به سر رفت خوشی امروزاست
دریاب جهان راکه دمآدم روز است
بـــرطالع " ربیع " ســـرودم روایتـــی
وقتی امیــد دارم از آن استـــجابتی
جشن ولایتی چه مبارک همیشود
دیدار چشمها به جواد از عنایــتی
حال مرا نپرس در این روزها اگر
باب الجواد خستهام از روی عادتی
ترس از عبادتی که تو را آرزو کنم
خط میکشم به عاقبت هر زیارتی
ما را روایت غزلی! پرتوقعیست
ماه ربیع را شده با نــظم پاپتی
حالا بیا و بگذر ازاین شاعری که بود
تسلیم چشمهای تو با صداقتی
مثل تمام زائــر وُ زوار وُ کاروان
با او غریبگی کن و بگذر به راحتی
بگذر از او که بعد تو. اما به دل نگیر
گاهی اگر گلایه، کــنــد یـا ، شکایتی
باور کن از نهایت اندوه خسته ام
میرفت بلکه در سفر بی اِجــابتی
من سالها بدون تو شاعر نمیشدم
بر طالعِ "ربیع" (طریقت ) حکایتی
جامی زِ لطف بر سر این باده ام بزن
من شاعر رضای (ع) توام ناسلامتی
( طریقت)
۩خــُلدستان طریقت (صفحه جدید+ دوبیتی )۩۩️✍ محمّدمهدی طریقت
تو ,ربیع , ,سر ,بهروز ,کن ,و بگذر ,ربیع ,راحتیبگذر از ,از او ,او که
درباره این سایت